نعمت هایی که بهم دادی و ندیدم
خدا جونم تو این نامه می خوام اعتراف کنم
یه اعتراف صادقانه
امروز خیلی غصه دار بودم
دلم خیلییییی گرفته بود
از اینکه کار بستری مامانم حل نشد
از اینکه خواهر برادرام هوامو ندارن
از اینکه مشکلاتم حل نمیشن
از اینکه مشکلات من در مقایسه با مشکلات دوستانم( مثلا فاطمه) چقدر بزرگتره
و...
تو این حال و هواها بودم که زنگ زدم به "دوست همیشگی" گل گلابم
یه ساعتی با هم حرف زدیم
خیلیییی چیزای خوشگلی بهم گفت که کاملا آروم شدم و البته مث همیشه پیش تو شرمنده
می خوام اعتراف کنم خداجونی
به این همه نعمتهایی که بهم دادی و من نمی بینم
خیلی اتفاقای بدتر از این می تونست بیفته
در مورد بابا مامان، مامان ایلیا، برادرا و حتی خودم...
اما تو کمکم کردی
هنوز این خونه و خونواده سرپاس
هنوزم مهر و مهربونی هست
سلما همیشه باهامه واسه همینه که اسمش دوست همیشگیه، بابا مظا کنارمه
هر موقع که بخوام هر اندازه که بخوام باهاشون می حرفم...
همیشه بهم انرژی مثبت میدن
خدایااااااااااا
شکرتتتتتتتتتتتتت واسه همه چیز
منو ببخش خداجونی
ببخش که خیلی وقتا نعمت هاتو نمی بینم
- ۹۳/۰۵/۲۱