نامه هایی به خدا

خدایا دردهایم را بشنو و دستانم را بگیر که غیر از تو هیچ کس محرم راز نیست...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه

جواب خدا به من

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ب.ظ

امروز هم مث روزای دیگه حالم با بقیه وقتا فرق داشت. باز فکر شناخت خدا از طریق عرفان و معرفت ذهنم رو مشغول کرده. کاش میشد یه روزی در دوره های عرفانی شرکت کنم، عرفان مولانا، عرفان حافظ یا...

آخر شب باز هم دیوان حافظ به دست، گفتم خدایا تفالی به احوالاتم بزن، خدایا باهام حرف بزن که سخت دلتنگ حرفاتم. اینم جواب خدا به من:

سینه از آتشِ دل در غمِ جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه‌ی دوریِ دلبر بگداخت جانم از آتشِ مِهرِ رُخِ جانانه بسوخت
سوزِ‌دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع دوش بر من، ز سر مهر، چو پروانه بسوخت
آشنایی نَه، غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت
خرقه‌ی زُهد مرا آب خرابات ببرد خانه‌ی عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله، دلم از توبه که کردم، بشکست همچو لاله جگرم بی مِی و خُمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ! که مرا مَردُمِ چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی! که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
  • تنها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی